کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

کلیدرنویسی ـ اول

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۴۸ ب.ظ

امروز طرف های صبح، محمدرضا یک جعبه نه چندان کوچک را آورد و گذاشت در اتاق. مامان گفت : ببخشید که جعبه اش کادو ندارد. تولدت مبارک. خط کش فلزی را برداشتم و روی نوارچسب مشکی جعبه کشیدم. از لای درز کارتن جلد نخودی رنگش را دیدم، جیغ زدم. مامان گفت: مگر فهمیدی چی است؟ گفتم: کلیدر.

کلیدر بود. هدیه تولد ۲۳ سالگی‌ام مجموعه ای بود که هر وقت توی کتابفروشی ها می‌دیدمش از خودم می‌پرسیدم یعنی کی ی شود من این کتاب را بخوانم؟ در چند سالگی؟ قبل از بچه دار شدن یا بعد از بزرگ کردن و زن و شوهر دادن بچه‌هایم با عینک گرد مادربزرگی؟

حالا در روزهای ابتدایی ۲۳ سالگی کلیدرخوانی را شروع کردم. نمی‌دانم کی به پایان می رسانمش،البته عجله‌ای ندارم. کتاب قبلی که خواندم جلد دوم هری پاتر و جام آتش بود و احساس می کنم مغزم از ناهمسانی این دو کتاب دارد سوت بلبلی می‌زند.

 

با خودم قرار گذاشتم تجربه‌هایی که حین خواندن کتاب دارم را مرقوم کنم. وبلاگ را مانا تر از اینستا دیدم. اینجا می‌نویسم و آنجا بازنشر می‌دهم به امید خدا. باشد که از کلیدر نوشتن بهانه ای به دستم بدهد برای بیشتر و بیشتر نوشتن در وبلاگ

 

۲۷ فروردین هزار و چهارصد.

  • میم :)

کلیدرخوانی

نظرات  (۱)

هری پاترو اولین بار بود خوندی؟ *-*

پاسخ:
آره اولین باره دارم می‌خونمش :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">