یا لا اله الا انت!
چند روزی هست که ندیمش، دستش را که برای دست دادن جلو آورده محکم تر از همیشه فشار میدهم، یکدفعه میگوید: آخ و چهره اش میرود در هم، میگویم: ببخشید! تو که این قدر لوس نبودی اما..
میگوید: نه! دستم مجروحه.. نگاه میکنم به دستش، محل اتصال بندهای انگشتانش به هم پر از خراش و زخم است.
با تعجب و نگرانی میپرسم: چرا؟
میگوید: دیشب، سوار موتور بودیم، یه ماشین با یه سرعت دیوانه وار پیچید و زد بهمون.. افتادیم، کشیده میشدیم روی آسفالت ها، اومدن جمعمون کرد، آمبولانس اومد رفتیم بیمارستان.. خداروشکر جاییمون نشکسته ولی سیاه و کبودیم.
یک دفعه یک چیزی در دلم فرو میریزد، یاد تو می افتم، حرف هایش در سرم چرخ میخورد.. "روی آسفالت ها کشیده میشدیم".. مینشینم یک گوشه! میپرسد: خوبی؟ بابا من تصادف کردم تو چرا حالت بد میشه؟
نمیگویم توی ذهنم چه صحنه وحشتناکی را تصور کرده ام، نمیگویم که ناگهان تو بودی که مجسم شدی پیشِ چشمم..که دلم را انگار یک نفر میکشید روی آسفالت های داغ و بی رحم خیابان.
گوشی را در می آورم که برایت بنویسم مراقب خودت باشی، مراقب این قوطی های فلزی با سرعت دیوانه وار!
بعد فکر میکنم که چقدر خنده دار! آدم مگر چقدر میتواند مراقب خودش باشد؟ مگر چقدر به ماشین های وحشی میتواند بگوید مراقب باش به من نخوری؟ مگر چقدر به ویروس های دیوانه میتواند بگوید سراغ من نیایید؟ مگر چقدر به دودهای چرک شهر میشود گفت مرا به سرفه نینداز؟ مگر به غم و غصه ها میشود گفت طرف من پیدایت نشود؟
گوشی را میگذارم کنار، دعای ماه صفر را خوانده ام، به تو فکر میکنم و دوباره:
یا شدیدالقوی و یا شدید المحال..
پ.ن: دعای ماه صفر رو بخونید لطفا، برای خودتون و خانواده و عزیزانتون.. صدقه بدید.. آیت الکرسی.. دعا .. و توکل :)
- ۹۷/۰۷/۲۳