کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

۴ مطلب با موضوع «از آنچه میبینم» ثبت شده است

بمب؛ یک عاشقانه

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۰۱ ق.ظ


یک.

بمب؛ برای من بیش از آنکه یک نگاهِ عاشقانه باشد یک نگاهِ منتقدانه بود. 

از نقدِ تند و تیزِ آمیخته به طنزش نسبت به برادرانِ بسیجی و حزب اللهی موجود در فیلم و شعارهای اغراق شده ی"مرگ بر آمریکا" و " مرگ بر صدام یزید کافر" بگیرید تا نقد و نگاهی که به قضیه طلاق عاطفی و بدگمانی به همسر داشت. [ نقد کنید ما را! انقلاب و دفاع مقدس و بسیج و همه چیز را نقد کنید. خوب و تمیز اما نقد کنید!  نه با احمقانه های مبتذلِ به ظاهر طنز و توهین آمیز. ما از نقد هایی شبیه به بمب استقبال میکنم! :) ] 


دو.

بمب از جهاتی برایِ من یادآورِ وضعیت سفید بود، هر چند که شخصیت پردازی هایش هیچ گاه به پای وضعیت سفید نمیرسید، لیلا حاتمی اش که همان لیلا حاتمیِ همیشه ی تکراری در همه ی فیلم ها بود، عشقِ "امیر" به "شیرین" در وضعیت سفید بسیار دلنشین‌تر و باورپذیرتر از عشقِ پسر بچه ی حاضر در این فیلم بود، 

از هر جهت که فکر میکنم وضعیت سفید حقیقتا یک چیز دیگر بود

اما این نگاهِ لطیفِ متفاوت به بمباران های جنگ بین هر دو فیلم مشترک بود که تحسین برانگیزشان میکرد. 


سه. 

یکی از چیزهایی که بمب را دوست داشتی و متفاوت میکرد ، نگاهِ روشن و امیدوارش بود؛ 

نگاه روشن و امیدوار به آینده، به نسلِ جدیدی که قرار بود فردا را بسازد، نمایندگان نسلِ فردا در فیلم نوجوانانی بودند که میتوانستند عاشق شوند، که جرئت داشتند حرف بزنند، که هنرمند بودند، که زیرک بودند و میخواستند با حرف زدن مانع طلاق پدر و مادرشان شوند یا یادآوری میکردند که آدم باید حقش را زودتر بگیرد! 

چهار.

میشود از میانِ سخت ترین و تلخ ترین ثانیه ها ناب ترین و زیباترین احساسات را بیرون کشید و بهترین اتفاقات را رقم زد؛ شاید این پررنگ ترین حرفی بود که این فیلم داشت که از پارادوکس موجود در اسمش هم معلوم بود : بمب، یک عاشقانه ! 

من از دیدنش لذت بردم و یاد گرفتم؛ حال و هوایم را بهتر کرد، انگار چند سطل امید ریخت توی دلم، گفتم شاید شما هم به کمی امید و لبخند نیاز داشته باشید، باید خبرتان میکردم :)

ابد و یک روز

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ

یابرهان

وقتی به یک آدم اصرار میکنید حقیقت آنچه که اتفاق افتاده یا چیزی که در دلش هست را بگوید باید طاقت شنیدنش را هم داشته باشید ،حقیقت خیلی وقت ها تلخ و کمرشکن است،اصلا شاید داغ یک حقیقت تا آخر عمر روی دل آدم بماند..اصلا بیخود نیست که میگویند هر چه کمتر بدانی راحت تری،اما خب سوال اینجاست که راحتی به چه قیمتی؟

مبدانید؟چشم پوشاندن روی بعضی از چیزها به بهانه آرامش فکر و خیال خود یک جور خیانت است،حالا چه در محدوده زندگی یک دوست باشد چه به وسعت یک معضل وطنی یا جهانی!

"ابد و یک روز"داستان یکی از همان حقیقت های خیلی تلخ است که خیلی از مسئولین و مردم ما امروز سعی در نفهمیدن و نچشیدنش دارند..

این چند وقت با دیدن فیلم های خوب سینمای غرب و فیلم های چرت سیمای خودی مثل ماه و پلنگ (مشت نمونه خروار!!) حقیقتا تصمیم گرفتم دور فیلم های ایرانی را خط بکشم و لااقل با دیدن یک فیلم بتوانم قوه ی منتقدم را بکار بیندازم و ایراد های فیلم را در بیاورم یا حداقل حداقل از هنرمندی شان ذوق کنم!

اما با ابد و یک روز فهمیدم فیلم خودی خوب هم هست اما کم است(هزار بار مع الاسف) ،حتی اگر از نظر کیفیت این کارها به گردپای هالیوود هم نرسد اما حداقلش این است که درد جامعه خودمان است..سمیه ها و نوید ها و محسن های خومان..اشک ها و لبخندهای خودمان..ناهنجاری های اجتماعی خودمان..

بنظر من جناب سعید روستایی کار خیلی بزرگی کرده است،بین کسانی که خودشان را به کری زده اند،داد زدن خیلی جرئت میخواهد،خیلی..

ابدو یک روز را ببینید،شاید یک بار دیدنش هم کم باشد،تلخ هست،اما حقیقتی است که هست،ببینید،شاید یک کمی دردمان گرفت و ناله ای کردیم ،شاید ناله مان به جایی رسید ،شاید به درد سمیه ها و نوید ها و محسن های کشورمان خورد،شاید..

room

شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ب.ظ

یامنان

بنظرم قشنگ ترین بخش room آنجایی بود که جک و مادرش بر میگردند به اتاق،بعد جک میگوید اینجا واقعا اتاق است؟مامانش میگوید اوهوم! جک میگوید چقدر کوچیک شده!

در حالی که این همان جکی است که فکر میکرد همه دنیا فقط همان اتاق است..

حقیقت این است که آدم وقتی یک چیز بزرگ تر و بهتر میبیند دیگر قبلی ها به چشمش نمی آید،و دنیا برای ما همان اتاق جک است انگاری،غافل از اینکه دنیای واقعی آنطرف دیوارهاست..

یک نکته دیگرش هم این بود که تنها راه آزاد شدن از آلونک یا همان زندان، "موت" است،یک چیزی شبیه طوطی و بازگان و در حقیقت همان "موتوا قبل ان تموتوا.."


از آن دسته فیلم هاست که ببینید خوب است،نبینید هم چیزی را از دست نداده اید،بنظرم باید پشت بند فیلم بنشینید حسابی فکر کنید،مگر نه ممکن است افسردگی هم بیاورد،در کل فیلم تلخی بود.

یتیمخانه ایران

شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ق.ظ

سبحانک یا لا اله الا انت،الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب


#معرفی_فیلم


چند روز پیش زنگ زده بودیم به سینما و آمار فیلم هایش را در آوردیم و برنامه ریختیم برای #اروند ساعت چهار.

صد متری سینما بودم که رفیق جان زنگ زدند و فرمودند:میدانی فیلم چیست؟

گفتم:اروند دیگر!

گفت :نه خیر،یتیم خانه ایران! 😒

انگار پارچ آب سرد ریختند روی سرم،با دماغ سوخته خودم را به سینما رساندم،بچه ها یک طوری نگاهم میکردند که یعنی اوف بر برنامه ریزی و هماهنگی ات!😠

یکی میگفت :خدا وکیلی خودت تا بحال اسم این فیلم را شنیده ای؟

گفتم:نه!

گفت:خدا رحم کند،از این هاست که از لپ لپ شانسی در می آید حتما..😐

خلاصه با لب و لوچه آویزان😕 نشستیم روی صندلی ها، اما هر چه گذشت دیدم جنب و جوش و خورد و خوراک بچه ها کمتر شد و زل زده اند به پرده سینما و یک طوری رفته اند در فیلم که نمیشود درشان آورد..

فیلم که تمام شد به همان دوستی که میگفت فیلم را از لپ لپ(البته بهتر بود میگفت سک سک) در آورده اند گفتم بلند شو برویم،میگفت نه بگذار تا آخر تیتراژش را هم ببینیم!😢

دلمان لبریز شده بود از خشم،درد و رضایت،خشم از خون های ریخته شده و خیانت های روا داشته ،درد از مظلومیت بی حد و اندازه و رضایت از ساخته شدن این فیلم..

من فکر میکنم سرپوش گذاشتن بر روی یک جنایت یا تحریف آن از خود جنایت هم بدتر باشد،خشم از #قتل_عام و #خیانت انگلیسی ها را هم که کنار بگذاریم،خشم از سر پوش گذاشتن روی این جنایت را کجای دلمان بگذاریم؟اینکه ما اصلا نمیدانستیم این واقعه برای چه زمانی است را کجای دلمان بگذاریم؟اینکه 8الی 10 ملیون نفر از هم وطنانمان که آن زمان نزدیک چهل درصد از جمعیت بودند از وبا و گرسنگی تلف میشدند و در گور های دسته جمعی دفن میشدند و کمترین امکانات غذایی و دارویی از آنها دریغ میشد را به که باید گفت؟چرا فهمیدن عمق فاجعه را از ما دریغ کردند؟چرا در کتاب های درسی کمتر از یک صفحه از این ماجرا گفته اند و گذشته اند؟چرا فقط به دانش آموزان ما گفته اند آمریکا و انگلیس بدند اما اگر یک نفر بگوید بدی شان را اثبات کنید تعداد خیلی معدودی حرفی برای گفتن دارند؟چرا اعتقاداتمان را روی آب ساخته اند؟ما چقدر از فاجعه هایی که اجنبی در کشور خودمان به بار آورده آگاهیم؟راستی کسی یادش هست ترکمنچای چه بود؟

اگر این ها فاجعه نیست،فاجعه را با رسم شکل توضیح دهید..


به ما که درست و حسابی تاریخ نگفتند،خیانت کردند و نگفتند،اما گفتم من خیانت نکنم و به شما بگویم #یتیمخانه_ایران را ببینید،تلخ است،درد است،سخت است،اما ببینید،تجربه نشان داده به تکرار نشستن تاریخ فرض محالی نیست،پس ببینید..