کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

کوچش

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

خواهرداماد!

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ

یاسلطان


خواهر بزرگتر بودن حس خوبی است اما بنظرم خواهر بزرگ داشتن خیلی حس بهتری است،گرچه هنوز جرئت نکرده ام صحتش را از داداش کوچیکه بپرسم اما اگر یک روز پسر کوچک خانواده بودم خیلی دوست داشتم خواهر بزرگترم خودم باشم:دی

  • میم :)

ابد و یک روز

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ

یابرهان

وقتی به یک آدم اصرار میکنید حقیقت آنچه که اتفاق افتاده یا چیزی که در دلش هست را بگوید باید طاقت شنیدنش را هم داشته باشید ،حقیقت خیلی وقت ها تلخ و کمرشکن است،اصلا شاید داغ یک حقیقت تا آخر عمر روی دل آدم بماند..اصلا بیخود نیست که میگویند هر چه کمتر بدانی راحت تری،اما خب سوال اینجاست که راحتی به چه قیمتی؟

مبدانید؟چشم پوشاندن روی بعضی از چیزها به بهانه آرامش فکر و خیال خود یک جور خیانت است،حالا چه در محدوده زندگی یک دوست باشد چه به وسعت یک معضل وطنی یا جهانی!

"ابد و یک روز"داستان یکی از همان حقیقت های خیلی تلخ است که خیلی از مسئولین و مردم ما امروز سعی در نفهمیدن و نچشیدنش دارند..

این چند وقت با دیدن فیلم های خوب سینمای غرب و فیلم های چرت سیمای خودی مثل ماه و پلنگ (مشت نمونه خروار!!) حقیقتا تصمیم گرفتم دور فیلم های ایرانی را خط بکشم و لااقل با دیدن یک فیلم بتوانم قوه ی منتقدم را بکار بیندازم و ایراد های فیلم را در بیاورم یا حداقل حداقل از هنرمندی شان ذوق کنم!

اما با ابد و یک روز فهمیدم فیلم خودی خوب هم هست اما کم است(هزار بار مع الاسف) ،حتی اگر از نظر کیفیت این کارها به گردپای هالیوود هم نرسد اما حداقلش این است که درد جامعه خودمان است..سمیه ها و نوید ها و محسن های خومان..اشک ها و لبخندهای خودمان..ناهنجاری های اجتماعی خودمان..

بنظر من جناب سعید روستایی کار خیلی بزرگی کرده است،بین کسانی که خودشان را به کری زده اند،داد زدن خیلی جرئت میخواهد،خیلی..

ابدو یک روز را ببینید،شاید یک بار دیدنش هم کم باشد،تلخ هست،اما حقیقتی است که هست،ببینید،شاید یک کمی دردمان گرفت و ناله ای کردیم ،شاید ناله مان به جایی رسید ،شاید به درد سمیه ها و نوید ها و محسن های کشورمان خورد،شاید..

همین یک ماه و چند روز مثلا ناقابل!

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ

یا دیان

بین سیزده آبان و شانزده آذر یک ماه و چند روز بیشتر فاصله نیست،اما خدا میداند بر ما چه گذشت تا از آن به این برسیم!

حقیقتا هیچ کدام آش دهن سوزی نبودند و نیستند،یعنی اگر مبنای دانش را بگذاریم همین چیزهایی که یادمان میدهند در حقیقت هیچ به دست نیاورده ایم!

مهم ترین درس ها همان است که توی هیچ کلاسی یادشان نمیدهند و اصلا همین است که مهمشان میکند،درس سوختن،خاکستر شدن ،سرگردانی و پرواز.

با این تفاوت که حالا تنها تری و جاده لغزنده تر و پر از چاله چوله زمینی و هوایی،و قشنگی اش به همین تنهایی ها و افتادن ها و بلندشدن هایش است.

بعدا بیشتر مینویسم،علی الحساب روزتان مبارک!علی الخصوص ترم اولی های از مدرسه در آمده که حرف مرا بیشتر میفهمند..

room

شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ب.ظ

یامنان

بنظرم قشنگ ترین بخش room آنجایی بود که جک و مادرش بر میگردند به اتاق،بعد جک میگوید اینجا واقعا اتاق است؟مامانش میگوید اوهوم! جک میگوید چقدر کوچیک شده!

در حالی که این همان جکی است که فکر میکرد همه دنیا فقط همان اتاق است..

حقیقت این است که آدم وقتی یک چیز بزرگ تر و بهتر میبیند دیگر قبلی ها به چشمش نمی آید،و دنیا برای ما همان اتاق جک است انگاری،غافل از اینکه دنیای واقعی آنطرف دیوارهاست..

یک نکته دیگرش هم این بود که تنها راه آزاد شدن از آلونک یا همان زندان، "موت" است،یک چیزی شبیه طوطی و بازگان و در حقیقت همان "موتوا قبل ان تموتوا.."


از آن دسته فیلم هاست که ببینید خوب است،نبینید هم چیزی را از دست نداده اید،بنظرم باید پشت بند فیلم بنشینید حسابی فکر کنید،مگر نه ممکن است افسردگی هم بیاورد،در کل فیلم تلخی بود.